معتزله 2
اصل عدل
در درس گذشته اجمالا به اصول پنجگانه معتزله اشاره كرديم و درباره اصل
اول آنها يعنی اصل توحيد توضيحاتی داديم . اكنون نوبت اصل دوم است و آن
اصل عدل است .
البته واضح است كه هيچ فرقهای از فرق اسلامی منكر عدل به عنوان يك
صفت از صفات الهی نيست . احدی نگفته كه خدا عادل نيست . اختلاف
معتزله با مخالفانشان ( يعنی اشاعره ) در تفسير و توجيهی است كه درباره
عدل میكنند . اشاعره ، عدل را به گونهای تفسير میكنند كه چنين تفسيری از
نظر معتزله مساوی است با انكار عدل ، و الا اشاعره هرگز حاضر نيستند كه
منكر و مخالف عدل خوانده شوند .
عقيده معتزله درباره " عدل " اين است كه برخی كارها
فی حد ذاته عدل است و برخی كارها فی حد ذاته ظلم است ، مثلا پاداش دادن
به مطيع و كيفر دادن به عاصی فی حد ذاته عدل است و " خدا عادل است ة
يعنی به مطيع پاداش میدهد و به عاصی كيفر ، و محال است كه بر ضد اين
عمل كند . كيفر دادن به مطيع و پاداش دادن به عاصی فی حد ذاته ظلم است
محال است كه خدا مرتكب آن گردد . همچنين مجبور ساختن بنده به معصيت و
يا مسلوب القدرش خلق كردن او و آنگاه خلق معصيت به دست او و آنگاه
كيفر دادن او ظلم است و هرگز خدا ظلم نمیكند ، ظلم بر خدا قبيح است و
جايز نيست و بر ضد شؤون خدائی او است .
ولی اشاعره معتقدند هيچ كاری فی حد ذاته عدل نيست ، و هيچ كاری فی حد
ذاته ظلم نيست ، آنچه خدا بكند عين عدل است . فرضا خداوند به مطيعان
كيفر بدهد و به عاصيان پاداش ، عين عدل است . همچنين اگر خداوند
بندگانرا مسلوب القدرش خلق كند و آنگاه معصيت را به دست آنها جاری
سازد و بعد هم آنها را عقاب كند ، فی حد ذاته ظلم نيست . اگر فرض كنيم
خداوند چنين كند باز عين عدل است " آنچه آن خسرو كند شيرين بود " .
معتزله به همين جهت كه طرفدار عدلند ، منكر توحيد در افعالند ،
میگويند لازمه توحيد افعالی اين است كه بشر خود خالق افعال خود نباشد ،
بلكه خدا خالق افعال او باشد ، و چون میدانيم بشر در آخرت از طرف
خداوند پاداش و كيفر میگيرد پس اگر خداوند خالق افعال بشر باشد و در
عين حال به آنها پاداش و كيفر برای كارهايی بدهد كه خود نكردهاند بلكه
خود خدا كرده است ، ظلم است و بر ضد عدل الهی است . معتزله توحيد
افعالی را بر ضد اصل
عدل میدانند .
از اينرو معتزله درباره انسان به اصل آزادی و اختيار قائلند و سخت از
آن دفاع مینمايند ، بر خلاف اشاعره كه منكر آزادی و اختيار بشرند .
معتزله به دنبال طرح اصل عدل - كه به معنی اين است كه برخی افعال فی
حد ذاتها عدلند و برخی فی حد ذاتها ظلم ، و عقل حكم میكند كه عدل نيك
است و بايد انجام داد و ظلم بد است و نبايد انجام داد - يك اصل كلی
ديگر طرح كردند كه دامنه و سيعتری دارد و آن اصل حسن و قبح ذاتی افعالی
است . مثلا راستی ، امانت ، عفت ، تقوا ذاتا نيك است ، و دروغ ،
خيانت ، فحشاء ، لا اباليگری ذاتا بد است . پس افعال در ذات خود و قبل
از آنكه خدا درباره آنها حكمی بياورد دارای حسن ذاتی و يا قبح ذاتی
میباشند .
از اينجا به اصل ديگری درباره عقل انسان رسيدند ، و آن اينكه : عقل
انسان در ادراك حسن و قبح اشياء استقلال دارد ، يعنی قطع نظر از بيان
شارع نيز میتواند حسن و قبح برخی كارها را درك كند . اشاعره با اين نيز
مخالف بودند .
مسأله حسن و قبح ذاتی و عقلی كه معتزله طرفدار و اشاعره منكر بودند ،
بسياری مسائل ديگر را به دنبال خود آورد كه برخی به الهيات مربوط بود و
برخی به انسان ، از قبيل اينكه آيا كارهای خداوند و به عبارت جامعتر ،
خلقت و آفرينش اشياء هدف و غرض دارد يا نه ؟ معتزله گفتند اگر هدف و
غرضی در كار نباشد " قبيح " است و عقلا محال است . تكليف مالا يطاق
چطور ؟ آيا ممكن است خداوند بندهای را به كاری مكلف سازد كه فوق طاقت
او است؟ معتزله اين را نيز قبيح و محال دانستند. آيا مؤمن قدرت بر كفر
دارد يا نه ؟ و آيا كافر قدرت بر ايمان دارد يا نه ؟ پاسخ معتزله به همه
اينها مثبت است ، زيرا اگر مؤمن قدرت بر كفر و كافر قدرت بر ايمان
نداشته باشد پاداش و كيفر آنها قبيح است . اشاعره در همه اين مسائل به
نقطه مخالف معتزله نظر دادند .
وعد و وعيد
وعد به معنی نويد پاداش است و وعيد به معنی تهديد به كيفر است .
عقيده معتزله اين است كه همانطوری كه خداوند در نويدها و پاداشها به حكم
« ان الله لا يخلف الميعاد »وعده خلافی نمیكند بلكه محال است خلف وعده
نمايد ( اين جهت مورد اتفاق و اجماع مسلمين است ) همچنين در زمينه
كيفرها نيز تخلف نمیكند . عليهذا تمام وعيدهايی كه در مورد فساق و فجار
شده است كه مثلا ظالم چنين عذاب میكشد ، و دروغگو چنان ، و شرابخوار
چنان ، بدون تخلف عملی خواهد شد ، مگر آنكه قبلا در دنيا توبه كرده باشند
. عليهذا مغفرت بدون توبه محال است .
معتزله معتقدند كه مغفرت بدون توبه مستلزم خلف وعيد است و خلف وعيد
مانند خلف وعده قبيح و محال است . عليهذا عقيده خاص معتزله در مورد
وعد و وعيدها به مسأله مغفرت مربوط میشود و از عقيده آنها در مورد حسن و
قبح عقلی ناشی میگردد .
منزله بين المنزلين
اعتقاد معتزله به اصل منزله بين المنزلتين به دنبال دو عقيده متضاد بود
كه قبلا در جهان اسلام راجع به كفر و ايمان فساق پديد آمد . برای اولين بار
" خوارج " اين عقيده را اظهار كردند كه ارتكاب گناه كبيره بر ضد ايمان
است يعنی مساوی با كفر است پس مرتكب گناه كبيره كافر است .
چنانكه میدانيم خوارج در اثر حادثه " حكميت " در جنگ صفين پديد
آمدند و ظهورشان در نيمه اول قرن اول هجری ، يعنی در حدود سال 37 هجری
مقارن با خلافت اميرالمؤمنين علی ( ع ) بوده است .
در نهج البلاغه آمده است كه اميرالمؤمنين با آنها درباره اين مسأله
مباحثه كرد و با ادله متقنی نظريه آنها را باطل ساخت . خوارج ، بعد از
حضرت امير نيز بر ضد خلفای زمان ، و اهل امر به معروف و نهی از منكر و
اهل تكفير و تفسيق بودند . چون غالب خلفا مرتكب گناهان كبيره میشدند
طبعا خوارج آنها را كافر میدانستند و به همين جهت خوارج همواره در قطب
مخالف سياستهای حاكم قرار داشتند .
گروه ديگری به وجود آمدند ( يا آنها را سياستها به وجود آوردند ) كه به
نام " مرجئه " خوانده میشدند . مرجئه از لحاظ ارزش تأثير گناه در نقطه
مقابل خوارج قرار داشتند ، آنها میگفتند اساس كار اين است كه انسان از
نظر عقيده و ايمان كه مربوط به قلب است مسلمان باشد ، اگر ايمان كه امر
قلبی است درست بود ، مانعی ندارد
كه عمل انسان فاسد باشد ، ايمان ، كفاره عمل بد است .
رأی و عقيده مرجئه به نفع دستگاه حاكم بود ، يعنی موجب میشد كه مردم
اهميت زيادی برای فسق و فجورهای آنها قائل نشوند و آنها را با همه
تبهكاريها اهل بهشت بدانند . مرجئه صريحا میگفتند " پيشوا هر چند گناه
كند مقامش باقی است و اطاعتش واجب است و نماز پشت سر او صحيح است
" . به همين دليل خلفای جور از مرجئه حمايت میكردند . مرجئه میگفتند
فسق و گناه هر چند كبيره باشد مضر به ايمان نيست ، پس مرتكب كبيره
مؤمن است نه كافر .
معتزله عقيده ميانهای ابراز داشتند ، گفتند مرتكب كبيره نه مؤمن است
و نه كافر ، برزخ ميان آن دو است . معتزله نام اين مرحله ميانه را ة
منزلة بين المنزلتين " گذاشتند .
گويند اول كسی كه اين عقيده را ابراز كرد و اصل بن عطاء شاگرد حسن بصری
بود . روزی واصل در محضر استادش نشسته بود كه همين مسأله مورد اختلاف
خوارج و مرجئه را پرسيدند . پيش از اينكه حسن جوابی بدهد واصل گفت : به
عقيده من اهل كبائر فاسقند نه كافر . بعد از جمعيت جدا شد و به قولی حسن
بصری او را اخراج كرد و كناره گرفت و به تبليغ عقيده خود پرداخت .
شاگرد و برادر زنش عمرو بن عبيد نيز به او ملحق شد . اينجا بود كه حسن
گفت " اعتزل عنا " يعنی واصل از ما جدا شد . و به قولی مردم گفتند :
" اعتزلا قول الام" " يعنی واصل و عمرو بن عبيد از قول همه امت جدا شدند
و قول سومی اختراع كردند .
امر به معروف و نهی از منكر
امر به معروف و نهی از منكر نيز از ضروريات اسلام و مورد اجماع و
اتفاق عموم مسلمين است . اختلافاتی كه هست مربوط است به حدود و شروط
آنها . مثلا خوارج امر به معروف و نهی از منكر را مشروط به هيچ شرطی
نمیدانستند ، معتقد بودند در همه شرايط بايد اين دو فرضيه صورت گيرد .
مثلا ديگران احتمال موفقيت را و همچنين عدم ترتب مفسدهای مهمتر را شرط
وجوب امر به معروف و نهی از منكر میدانستند ، ولی خوارج به اين شروط
قائل نبودند . برخی معتقد بودند كه امر به معروف و نهی از منكر صرفا
قلبی و زبانی است ، يعنی قلبا بايد طرفدار معروف و مخالف منكر بود و
لسانا نيز بايد به نفع معروفها و عليه منكرها تبليغ كرد . ولی خوارج
معتقد بودند كه عند اللزوم بايد قيام كرد و عملا دست به كار شد و برای
امر به معروف و نهی از منكر بايد قيام به سيف كرد .
در مقابل ، گروهی بودند كه امر به معروف و نهی از منكر را مشروط به
شرائط بالا میدانستند و از حد قلب و زبان هم تجاوز نمیكردند . احمد بن
حنبل از اين گروه شمرده شده است . طبق عقيده اين گروه ، قيام خونين برای
مبارزه با منكرات جايز نيست .
معتزله شروط امر به معروف و نهی از منكر را پذيرفتند ، ولی آن را به
قلب و زبان محدود نمیدانستند ، معتقد بودند كه اگر منكرات شايع شود ،
يا حكومت ، ستمگر باشد ، بر مسلمين واجب است كه تجهيز قوا كنند و قيام
نمايند .
پس عقيده خاص معتزله در باب امر به معروف و نهی از منكر در مقابل
اهل الحديث و اهل السنه اعتقاد به قيام در برابر مفاسد است همچنان كه
خوارج نيز چنين نظری داشتند ، با تفاوتی كه اشاره شد .
نظرات شما عزیزان: